دومین شب از شبهای قدر
ســـــلام التماس دعا از همه ی دوستای گلم....به یاد همتون بودم امیدوارم به یادم بوده باشین دیروز والیبال شروع شد و قرار شد وسط دوتاست من آماده شم و زودی بریم خونه ی باباایرج....دوست تموم شدو من دویدم ماشین رو استارت زدم و شوشو اومد زودی رفتیم....رفتیم مامانم سفره رو انداخته بود شام خوردیم و بابا و همسری با هیجان والیبال نیگاکردن..شکرخدا والیبالمون یه مرحله هم رفت بالاو به جمع چهارتیم برتر رفت...شام خوردیم دونگی تماشا کردن ساعت یازده به بعد مامانیمو رسوندیم خونه ی رقیه خانم همسایه ی سابق که هر سال شب دوم رو م راسم دارن رسوندیم و من و همسری رفتیم داروخانه سرنگ گرفتیم و رفتیم تزریقات که آمپولم رو تزریرق کنن...چهارتارو یکی کردن و با ی...
نویسنده :
الــنـــازجوون
13:42